۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه

The Rum Diary

تک‌افتاده با تنها فرق دارد.
...
تراپیستم گفت: «باید زودتر رابطه‌ی تازه‌ای را شروع کنی»؛ با همان لحنی که مادرم دو هفته پیش گفته بود: «باید زودتر پایان‌نامه‌ات را تمام کنی». جلسه‌ی قبل برای تراپیستم توضیح داده بودم که رابطه نمی‌خواهم و عید مادرم را توجیه کرده بودم که برای پایان‎نامه نوشتن هنوز دیر نشده. ظهر مسئول آموزش دانشکده گفت از کلاس دوازده نفری فقط پایان‌نامه‌ی من یکی مانده و به آدم‌های دور و برم که فکر کردم، دیدم بلااستثنا یا اول رابطه‌ی عاطفی با کسی هستند یا وسطش.
...
«خانه تاریک بود، تمام پرده‌ها را کشیده بودند، نور خیابان از پنجره‌ی آشپزخانه اجاق‌گاز و کف را روشن کرده بود و اجازه نمی‌داد تاریکی مطلق را حس کنم. آن نور و نورهای ریز و درشتی که از اطراف به خانه هجوم آورده بودند و از هر درزی رخنه کرده بودند خیال تاریکی را ازم می‌ربودند و من دراز کشیده بودم...»
یکشنبه، آراز بارسقیان
...
پ جلوی آشپزخانه سیگار می‌کشید. راهروی یک متری را می‌رفتم، می‌آمدم و منتظر بودم تپش قلبم تمام شود. تمام نمی‌شد. از پ پرسیدم چکار کنم. پ خندید، گفت کاری که دوست داری. پیشنهاد کرد به بچه‌ها بگویم آهنگ مورد علاقه‌ام را پخش کنند. لحنش شبیه دکترهایی بود که به مریضشان خبر می‌دهند دو ماه بیشتر زنده نیست و بهتر است این دو ماه باقی‌مانده را خوش بگذراند. رفتم به بچه‌ها گفتم سوغاتی هایده را بگذارند. کسی نداشت. برگشتم پ را بوسیدم؛ شبیه آدمی که فقط دو ماه از زندگیش باقی مانده.
...
میرزا حسینعلی نوری (بهاالله) در یکی از حبسیه‌های هذیانیش گفته بود: «لا اله الا أنا المسجونِ الفرید». مسجون یعنی زندانی و فرید صفت مشبهه از مصدر فرد است؛ به معنای تک‌افتاده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر